رهام جووووووونم رهام جووووووونم ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

ما و هدیه خدا به ما

استرس

 نفس جووونم خوب و خوش باشی الهی فدات بشم . مامانی این روزا پر از استرسه . نمیدونم میتونم مامانه خوب و لایقی برات باشم یا نه ، میتونم لایقه این لطفه خدا بهت باشم یا نه . ولی من همه تلاشمو میکنم . گل پسری تاج سری چند روزه ساکه شما رو بستم ، کاره دیگه یه موقع عجله کردی و خواستی زود بیایی ، اون وقت عجله ایی سخت بود . هر روز میبرمت بهت اتاق اتو نشونت میدم نفس خان . یعنب تو هم الان مثله من منتظری بیایی دنیا رو ببینی ؟؟ فدات بشم دست کوچولو من ، آخ اخ  ااگه بیایی بغلم چه قدر میخوام گاز گازت کنم .   ...
30 مهر 1393

اتمام هفته 32

گل پسری مامانی و یه استرسی گرفته خدا میدونه هرچی به دیدنت نزدیک تر میشم استرسم بیشتر میشه آقا . شنبه رفتیم دکتر گفت هنوز نچخیدی و مودب نشسته بودی فدات شم کچل جوونم . گفت اگه بخوام سزارین بشم 15 آذر و طبیعی 22 یا 23 آذر ، منم صبر میکنم ببینم خدا کودومشو میخواد نفس خان . اتاقت و چیدیم  . مامان بزرگت و عمه ات اومدن دیدن و برات هدیه آوردن . مامان بزرگ و آقا جونت 1 تشک و بالش و پتو با یه لباس زمستونی خیلی خوشگل و گرم اوردن و عمه و پسر عمه ات هم یه دست بلوز و شلوار و ژیله قشنگ و مردونه است  . فدات بشم من مرد کوچولو ، انقدر کفش هایه ناز و گوگولی داری که هر میبینه کلی خوشش میاد . لباسات هم خیلی خوشگله . خاله صفوره (خاله مامان ) هم برات یه...
28 مهر 1393

اتمام تعمیرات و رسیدن به آرامش

سلام مامانی . خوب و خوش باشی. عزیزم بالاخره تعمییرات تموم شد و خونه هم تر و تمیز چیده شد ، فقط مونده چیدمانه اتاقه شما که بابایی دوست داشت خودش باشه برا همین گذاشتیم فردا که جمعه است با هم کاملش کنیم . چهار شنبه رفتیم و همه کم و کسری هایه شما رو خریدیم . اتاق ات خیلی خوب شده . سرویس چوب ات هم یکشنبه آوردن . خیلی خوشگله . کاغذ دیواری اتاق ات خیلی نازه . اگه بعدا ها خدا بهمون یه دخملکی هم داد میششه که اتاقه اون هم باشه . خلاصه که مامان خیلی خیلی خسته شد . الان هم گلو درد داره شدیدا . اما به خاطره شما نمیتونه قرص بخوره . پس مجبورم تحمل کنم . ...
24 مهر 1393

تعمیر خونه

 واااااااااااااای پسری اگه بدونی الان خونه امون چه شکلی شده . همه جا رو ریختیم به هم که یه اتاقه دیگه درست کنیم برای شما . البته اتاق جدیده میشه اتاقه من و بابایی اون یکی میشه اتاقه شما . همه جا درهمو برهمه . 5 شنبه نصابه کاغذ دیواری میاد تا کاغذ و نصب کنه . انقدر کاغذ دیواری اتاقت خوشگله . همه این دردسر ها رو به خاطره تو تحمل میکنم . اتاق ات خیلی شاد میشه . من که همه اش خوابشو میبینم . الهی فدات شم که یه روز تو اون اتاق میخوای بازی کنی . اسمت هم انتخاب کردیم . اما وقتی به دنیا اومدی به همه میگیم . اخه نمیخوام تو دهن ها بچرخه . پسری هوا خیلی سرد شده ، مامانی که همیشه عاشقه سرماست اما الان سردش میشه . ...
15 مهر 1393

عید قربان

سلام دورت بگردم . انشاالله که همیشه خوب و خوش باشی نفسه من . فدایه اون پاهایه کوچولوت برم که به شکمم لگد میزنی آقا . خیلی دوستت دارم بیش از اندازه . راستی امروز میخواییم دیگه تعمیرات و شروع کنیم و اتاقه شما رو آماده کنیم .دیروز دختر عمو مهسا اومد خونه امون و برات هدیه آورده بود . دستش درد نکنه خیلی زحمت کشیده بود . عزیزه دلم بیا دیگه بابایی میگه تا بغلت نگیرتش نمیفهمه من چی میگم . امروز کلی کار داریم . دعا کن همه چی خوب پیش بره خوب تو یه فرشته ایی دعات میگیره . ...
13 مهر 1393

خرید سرویس چوب . 2

نفسه من با بابایی شنبه شب رفتیم که سرویس و عوض کنیم که آقاهه گفت نمیشه و اینا . منم همون سرویس قبلیو رنگاشو عوض کردم ، امیدوارم قشنگ بشه . دیگه کم کم دارم به دیدنت نزدیک میشم . خدا کنه بابایی زود دست به کار بشه که خونه رو برا اومدنت آماده کنه . رفتیم کاغذ دیواری دیدیم حالا آقاهه امروز میگه که همون طرحی که من گفتم پیدا کرده یا نه امیدوارم که بشه آخه با همه چیزت ست میش%:/.-!. ...
7 مهر 1393

خرید سرویس چوب

مامانی سلام دیروز با بابایی و خاله سمیرا و عمو سهیل و دخملشو رفتیم سرویس چوب انتخاب کردیم اما اصلا به دلم نشست نه طرحش و نه رنگش . خدا کنه بابایی قبول کنه بریم طرح و رنگشو عوض کنیم . خداااااااااااا . ...
5 مهر 1393

قصه دیشبه مامانی

الهی قربونت برم من . دیشب تو خونه داشتم شاد و خرم سریال میدیدم که یه دفعه دندون دردی گرفتم فاجعه . خلاصه هی من گفتم تا صبح تحمل میکنم اما بابای میگفت نه ، چاره درد دندون فقط دکتره . خلاصه 12 و نیم شب رفتیم دکتر . خدا رو شکر یه درمانگاهه شبانه روزی دندان پزشکی زدن رفتیم اونجا . مامانی تا از در رفت تو آقایه دکتر گفت نمیشه ، بعد گفت چند ماهته ؟؟ منم گفتم رفتم تو 8 . خلاصه نشستم و دندون و دید و گفت خیلی به عصب نزدیکه ، اگه تحمل کنی بدونه بی حسی برات پرش میکنم . آخه بی حسی براشما تاجه سر ضرر داره . خلاصه مامانی هم تحمل کرد و دندونش پر شد . خیلی سخت بود و درد داشت اما به عشقه تو تحملش کردم ، بعضبی موقع ها که دردم زیاد بود ، تو جونگولی لگد میزدی...
2 مهر 1393

شاه پسرم تاج سرم تا این لحظه ، 7 ماه تو دل مامانشه

واااااااااااااااااااای خدا بالاخره رفتم تو ماه هشتم . خدایا شکرت میکنم که من و  همسری و لایق دونستی و این فرشته اتو به امانت بهمون دادی. ممنوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووونم ازت خدا جونم . نفسه من ، آخ که چه قدر این آخرایه انتظار سخته ، خوب میخوام بیایی تا حساابی بچلونمتو گاز گازت کنم . هنوز باورم نمیشه که دارم مامان میشم . فکرشو میکنم یه نفر بهم بگه مامان خنده ام میگیره . این روزا بدجوری دلم هوایه مامانمو کرده ، خیلی خیلی زیاد . کاش بود .چه قدر مامان بودن مسئولیت میخواد. نازه دلم دیروز با بابایی رفتیم برات یه عالمه اسباب بازی خریدیم . وقتی بزرگ شدی باید بدونی که خیلی خیلی خیلی احترامه بابایی رو حفظ کنی ....
1 مهر 1393
1